فوری
به گزارش پترومتالز، تعرفههای جدید حملهای مستقیم به نظم موجود در تجارت جهانی هستند؛ حملهای که از سوی دونالد ترامپ، شخصیتی شناختهشده بهواسطه تغییر مکرر مواضعش در طول یک روز، از صبحانه تا شام، هدایت میشود. اما واقعاً چه خبر است؟ چرا ترامپ به نزدیکترین متحدان آمریکا با اعمال تعرفه ضربه میزند؟ چرا دیگر نگران سقوط بازار سهام آمریکا نیست؟ آیا واقعاً برای این اقدامات برنامهای دارد؟ باور کنید یا نه، پاسخ مثبت است. بله، او برنامه دارد!
اسکات بسنت، وزیر خزانهداری جدید دولت ترامپ، بهتازگی اعلام کرده است که سیاستهای تعرفهای رئیسجمهور آمریکا در واقع شروع فرآیند بازسازی روابط اقتصادی بینالمللی ایالات متحده آمریکا است. به گفته او، این آشوب تعرفهای فقط آغاز یک پروژه بسیار گستردهتر است؛ پروژهای با هدف واژگونسازی کل سیستم تجارت جهانی، سیستمی که آمریکا خود آن را بنیان گذاشته است.
در طول تاریخ، آمریکا تنها دو بار پیش از این چنین تحولی را تجربه کرده است: نخست در سال ۱۹۴۴ با آغاز نظم برتون وودز و بار دیگر در اوایل دهه ۱۹۸۰ با ظهور نظم نئولیبرال توسط ریگان و تاچر. اکنون، شاید ما در آستانه سومین تحول بنیادین قرار داریم: سال ۲۰۲۵، شاید آغاز نظمی جهانی باشد که تجارت جهانی را به طور اساسی تغییر میدهد.
اسکات بسنت یک تقسیمبندی جدید در سطح جهانی را توصیف میکند: “سه سبد از کشورها داریم، سبز، زرد و قرمز و باید برای همه روشن کنیم که در کدام سبد قرار دارند.” در این نظم جدید، برخی کشورها از امتیازاتی همچون تعرفههای پایین، حمایت نظامی و دسترسی ممتاز به دلار آمریکا بهرهمند خواهند شد، در حالی که سایر کشورها باید بدون اتکا به آمریکا، مسیر خود را طی کنند. این تصویری است که با بررسی سخنان و مقالات مشاوران اقتصادی نزدیک به ترامپ به عنوان هدف آنها به دست میآید.
بنابراین، بیایید به موضوع اصلی بپردازیم: برنامه جامع «MAGA »- بازگرداندن عظمت به آمریکا- برای ایجاد نظم جهانی جدید چیست؟ آیا این برنامه واقعاً قابل اجراست، یا تنها رؤیای یک رهبر جنجالی و مشاورانش است؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید وارد ذهنیت حاکم بر این برنامه شویم و بررسی کنیم که تیم ترامپ دقیقاً چه میخواهد. در رأس این تیم، اسکات بسنت، سرمایهدار برجستهای قرار دارد که در دهه ۱۹۹۰ با جورج سوروس همکاری کرده و حتی در سقوط پوند انگلستان نقش داشته است. وی همچنین سابقه تدریس تاریخ اقتصاد در دانشگاه ییل را دارد. در کنار او، استیون میرن قرار دارد؛ مشاور ارشد اقتصادی ترامپ، استراتژیست مالی و نویسنده مقاله جنجالی «راهنمای بازسازی سیستم تجارت جهانی» که توجه والاستریت را به خود جلب کرده است.
هر دوی این افراد درباره تهدیدی جدی به نام “صنعتیزدایی” هشدار دادهاند؛ پدیدهای که قلب صنعتی ایالات متحده را نابود کرده و در سال ۲۰۲۴، رأی قاطعی به سود ترامپ در همان مناطق رقم زد. آنها با برنامه ترامپ برای احیای قدرت صنعتی آمریکا همراستا شدهاند. نگاهی به آمارها نشان میدهد که در دهه ۱۹۵۰، تولید صنعتی ۲۸٪ از اقتصاد آمریکا را تشکیل میداد، در حالی که امروز این عدد به تنها ۱۰٪ رسیده است.
اما چرا صنعتیزدایی تا این حد اهمیت دارد، با اینکه اقتصاد آمریکا از همیشه بزرگتر است؟ دو دلیل کلیدی وجود دارد: نخست، پیامدهای سیاسی داخلی، زیرا مناطق صنعتیزداییشده به ترامپ روی آوردهاند؛ و دوم، نگرانیهای امنیتی، زیرا در صورت وقوع جنگ، نداشتن ظرفیت تولید صنعتی، آمریکا را در موقعیتی بسیار ضعیف قرار میدهد. تاریخ نشان داده که تولید غیرنظامی و دانش فنی، برای بسیج سریع نظامی حیاتی هستند.
با توجه به تهدید فزاینده چین، این نگرانیها در آمریکا پررنگتر شدهاند. با اینکه آمریکا هنوز ناوگان دریایی قدرتمندتری دارد، اما یکی از شرکتهای دولتی چین در یک سال گذشته، بیش از کل تولید کشتیهای تجاری آمریکا از زمان جنگ جهانی دوم، کشتی ساخته است. همین واقعیتها موجب شدهاند که «صنعتیسازی مجدد»، به اولویت اصلی دولت ترامپ تبدیل شود.
اما آیا لازم است در این مسیر، به همه کشورها تعرفه تحمیل کرد؟ حتی به متحدانی که سالها شریک اقتصادی آمریکا بودهاند؟ پاسخ ترامپ روشن است: “آنها ثروت و شغلهای ما را گرفتهاند. گاهی دوستان بدتر از دشمن بودهاند.”
برای درک نارضایتی آمریکا از سیستم کنونی، باید به تاریخ نظمهای جهانی که خود پایهگذاری کرده، نگاه کنیم: نخست، نظم برتون وودز (۱۹۴۴ تا ۱۹۷۳) و سپس نظم نئولیبرال (از اوایل دهه ۱۹۸۰ تا حدود ۲۰۱۶). دوران بین این دو نظم، دورههای تطبیق و گذار بودند.
برتون وودز با تثبیت ارزها به دلار (وابسته به طلا)، تکیه کشورهای متحد بر چتر امنیتی آمریکا و دسترسی آنان به بازار آمریکا شکل گرفت. این نظم با امتیازات اقتصادی و امنیتی به کشورهای «سبز» و کنارگذاشتن بلوک شرق، ساختار جهانی جدیدی را رقم زد. این تصور که چنین نظمی تنها به نفع دیگر کشورها بود، از چند جهت نادرست است: نخست، آمریکا به دنبال جلوگیری از برتری شوروی بود؛ دوم، بازارهای صادراتی برای صنایع آمریکا حیاتی بودند؛ و سوم، این نظم، دلار را به ارز ذخیره جهانی تبدیل کرد و امتیازی عظیم برای آمریکا به ارمغان آورد.
اما با رشد اقتصاد جهانی، تضاد میان عرضه دلار و پشتوانه طلا بروز کرد. نیکسون در ۱۹۷۱ با قطع تبدیلپذیری دلار به طلا، به این وضعیت پایان داد. دورهای از آشوب اقتصادی آغاز شد و سرانجام نظم نئولیبرال، با حذف تعرفهها، سرمایهگذاری آزاد، نرخهای ارز شناور و تضمین امنیت به دولتهای متحد آمریکا توسط کاخ سفید شکل گرفت.
این نظم جدید به بسیاری از کشورهای در حال توسعه اجازه داد با تعرفههای بالاتر، رشد کنند، به امید آنکه مثل آلمان و ژاپن، به متحدان ثروتمند آمریکا تبدیل شوند. آمریکا با این سیاست، به ثروتی عظیم دست یافت، اما تولید داخلی این کشور آسیب دید، نابرابری تشدید شد و «شوک چین» با ورود این کشور به سازمان تجارت جهانی در ۲۰۰۱، روند صنعتیزدایی در آمریکا را تسریع کرد.
ترامپ در ۲۰۱۶ با این واقعیتها به قدرت رسید و نخستین جنگ تجاریاش را آغاز کرد. با این حال، چین بهسرعت با تعرفههای متقابل واکنش نشان داد و در نهایت، تأثیر چندانی بر توقف صنعتیزدایی نداشت. بایدن در واکنش، از سیاستهای صنعتی مداخلهجویانه بهره گرفت و سرمایهگذاری گستردهای برای ساخت کارخانهها و زیرساختها انجام داد. اما این اقدامات، طبق تحلیل بسنت و میرن، به کسری بودجه بالا انجامید.
اکنون، تیم ترامپ با تکیه بر این تجربیات، برنامهای سهمرحلهای برای نظم جهانی جدید ارائه داده است. این برنامه با هدف بازصنعتیسازی آمریکا، حفظ جایگاه دلار و بازتعریف روابط تجاری، تدوین شده است.
مرحله اول: آشوب تعرفهای
در این مرحله، دولت آمریکا با اعمال تعرفههای سنگین، چه علیه دشمنان و چه علیه متحدان آمریکا، نشان میدهد که در پی تغییر جدی است. هدف، ایجاد اهرم فشاری برای مذاکرات بعدی است. بسنت تأکید کرده است که ترامپ تعرفهها را بهعنوان ابزار اصلی چانهزنی وارد معادلات کرده، و استیون میرن نیز پیشتر گفته بود این سیاستها مقدمه اجرای تغییرات بلندمدتتری است.
مرحله دوم: تعرفههای متقابل
در این مرحله، هدف این است که کشورهای دیگر نتوانند با استفاده از تعرفههای سنگین، برتری تجاری کسب کنند. بنا به ادعای تیم ترامپ، «با اجرای تعرفههای متقابل، همه کشورها با شرایط یکسان مواجه خواهند شد و سیستم تجارت جهانی بر اساس رقابت واقعی- شامل نوآوری، رعایت قانون و ثبات- عمل خواهد کرد، نه بر مبنای سرکوب دستمزد، دستکاری ارزی یا سرقت مالکیت فکری».
با این حال، منتقدان میگویند که چنین جنگهای تجاری معمولاً مخرباند. اما میرن معتقد است که دنیا به صادرات به آمریکا وابسته است، زیرا تنها راه عمده دسترسی به دلار همین مسیر است. بنابراین، آمریکا از موقعیتی بینظیر در این چانهزنی برخوردار است.
آنچه روشن است، اینکه نظم جهانی کنونی، دیگر همانند گذشته کارآمد نیست و دولت ترامپ، در پی جایگزینی برای آن است؛ نظمی که آمریکا را بار دیگر به قدرت صنعتی برتر جهان تبدیل کند.
مرحله سوم: توافق ارزی جدید
میرن در نوشتههای خود اشاره میکند که با گسترش سیاستهای تعرفهای به طیف وسیعتری از کشورها، رئیسجمهور ترامپ از این ابزار بهعنوان اهرمی برای چانهزنی و پیشبرد مذاکرات تجاری بهره میبرد. این امکان وجود دارد که در پی اعمال مجموعهای از تعرفههای تنبیهی، شرکای تجاری ایالات متحده، نظیر اروپا، ژاپن، کره جنوبی، هند و چین، نسبت به دستیابی به نوعی توافق ارزی، در ازای کاهش این تعرفهها، تمایل بیشتری نشان دهند.
در این چارچوب، میتوان سناریویی را متصور شد که طی آن توافقی ارزی، مشابه توافقنامههای تاریخی پیشین، شکل بگیرد. توافقهایی که از منظر تاریخی میتواند با کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴ یا توافق پلازا در سال ۱۹۸۵ مقایسه شود. در توافق پلازا، ایالات متحده، ژاپن و کشورهای اروپایی تصمیم گرفتند بهصورت جمعی ارزش ین و سایر ارزهای اروپایی را در برابر دلار افزایش دهند.
اگر ارزش دلار کاهش یابد و امکان تعادل تجاری بین آمریکا و شرکای تجاری آن فراهم شود، بسیاری از مشکلاتی که در حال حاضر سیاستهایی چون تعرفهها در پی حل آنها هستند، بهطور طبیعی مرتفع خواهند شد. به این معنا که صادرات ایالات متحده در بازار جهانی رقابتیتر خواهد شد و اقتصاد این کشور کمتر در معرض کسری تجاری با سایر کشورها قرار میگیرد. بهنظر میرسد که هدف نهایی تیم ترامپ، تضعیف نسبی دلار برای ارتقای رقابتپذیری تجاری آمریکا و در عین حفظ جایگاه آن بهعنوان ارز ذخیره جهانی است. برخی از اعضای تیم ترامپ حتی به برخی گزینههای غیرمعمول نیز اشاره کردهاند، از جمله مطالبه هزینه از کشورهایی که از دلار بهعنوان ارز ذخیره استفاده میکنند! با این حال، بهنظر میرسد این گزینهها بهدلیل مخاطرات بالای سیاسی و اقتصادی، چندان عملی نباشند. در عوض، محتملتر است که توافقهای ارزی که تیم ترامپ پیگیر آن است، شباهتهایی بنیادین با نظم برتون وودز داشته باشد، با این تفاوت که دیگر مبتنی بر پیوند دلار به طلا نخواهد بود.
میتوان حتی تصور کرد که در چارچوب نظم نوین جهانیِ موردنظر ترامپ، کشورهای «سبز» ارزهای خود را به دلار متصل کنند، با سازوکاری که طی آن هرگاه دلار بیشازحد تقویت شود، آن کشورها ارزش پول ملی خود را در برابر دلار افزایش دهند. در قبال این پیوند، این کشورها از مزایایی چون دسترسی به بزرگترین بازار مصرف جهانی، تضمینهای امنیتی، و برخورداری از مزایای سیستم مالی مبتنی بر دلار بهرهمند خواهند شد. با اینحال، برخلاف نظم برتون وودز، انتظار میرود ایالات متحده از کشورهای مزبور درخواست کند که در قبال این امنیت، نوعی «خراج» بپردازند؛ امری که بهنوعی آنها را به دولتهای تابع آمریکا تبدیل میکند.
از این منظر، آنچه اکنون «آشوب اقتصادی» در دولت ترامپ خوانده میشود، در واقع منطقی درونی دارد. تیم ترامپ بر این باور است که نظم بینالمللی کنونی دیگر کارآمدی لازم را برای پیشبرد منافع آمریکا ندارد. آنها بهصراحت اعلام کردهاند که سیاستهای فعلی تعرفهای صرفاً ابزاری برای ایجاد اهرم چانهزنی در مذاکرات است، تا از رهگذر آن، بتوان «زمین بازی» را برای رقابت با سایر کشورها متعادل ساخت. همچنین تصریح کردهاند که اگر بتوان به توافقی ارزی دست یافت، سطح تعرفهها بهمراتب کاهش خواهد یافت.
لینک کوتاه:
https://enfnews.com/?p=40519